Love

  نمی گوید بیا...نمی گوید باش...نمی گوید به من حتی برو..راحتم بگذار!!!

می آید..حرف های عاشقانه هایم را می شنود..اشک هایم را می بیند..

و به راحتی   می رود

  سرد شده است

دستان من در خیال دستان تو..

راستی کجایی؟؟؟؟

         همه شعرها را گشتم...نشانی از تو نیافتم...برای تو باید شعری دیگر سرود

تو...خود منی در قالبی دیگر...ساده تر....پاک تر...غریب تر...مسحورتر...

یا نیمه ی منی فرسنگ ها دورتر از من...چونان که امتداد بهت نگاه من..

در همه چیز

حسرت نشانی از تو یافتن است.

       هزار بار آمدم خط بزنم از قلبم

خود خودت را....یادت را...اسمت را...اما

فقط قلبم پر شد از خط خطی های عاشقانه!!!

     دلخور که می شوم..بغض می کنم..می آیم پشت مانیتورم

کامنت می نویسم...صورتک میگذارم

صورتکی که می خندد و پشتش قایم می شوم

که فکر کنی می خندم و بخندی...

اشک هایم می آیند و من مدام با صورتک مجازی ام می خندم...

     دیگر بهانه ات را نمی گیرم..خیالت همه جا با من است

وزندگی زیباست

فقط از اینکه دیگران دیوانه صدایم می کنند کمی آزرده ام

   بعضی وقت ها سکوت می کنی...چون آنقدر رنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی

بعضی وقت ها سکوت می کنی...چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری

گاهی سکوت یه اعتراضه

گاهی هم یه انتظار

اما بیشتر سکوت واسه اینه که..هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه

 
 
   من گاهی

با خیال تو

میخندم هنوز...

 
 خاطره یعنی

گذشته ها...نگذشته....  

  از دور دوستت داشتم!!!

بی هیچ عطری

آغوشی

نگاهی

یا حتی بوسه ای

تنها دوستت داشتم!!!

اما حالا که دور شدیم چه کنم با این همه وابستگی؟!؟!؟

سیب می خواهد دلش....

آنکه بی حساب عاشق است....

اما نمی داند...!

کرم دارد روزگار ما..!

اینجا زمین است

قیمت یک عشق تا عشق دیگر یک قهر ساده است..