زیر این گنبد وارونه بلند...همگی چتر به سر..تا که خیس از نم باران نشوند..جملگی می گذرند..
غافل از همهمه ی آب روان..غافل از اینکه در این عصر که عشق از جریان افتاده ست..
و در این غربت وحشت زده ی مردم خاک..دل تنهای خدا غمگین است..
همگی چتر به سر ..غافل از لذت خیس باران بی خبر درگذرند
اما من زیر این وسعت سبز که به اندازه تنهایی من غمگین است قدمی بر می دارم
تا که جان یابم از این شرشر ابر...تا صفای باران همه لک های تنم را پاک کند
که صدای باران گوش وامانده ی من باز کند
قدمی بر می دارم...زیر باران...بی چتر
به تو پاک ترین عشق جهان می اندیشم
نظرات شما عزیزان: