دیرگاهیست...
بالهایمان را آویخته ایم به چوب لباسی!
عادت کرده ایم به زمین...زمین جای گرم و نرمیست...
چه خیال...!اگر چشمانمان را خواب....چه خیال اگر دلهایمان را آب برده باشد...
دیرگاهیست...
بالهایمان را آویخته ایم به چوب لباسی!
عادت کرده ایم به زمین...زمین جای گرم و نرمیست...
چه خیال...!اگر چشمانمان را خواب....چه خیال اگر دلهایمان را آب برده باشد...
از خدا پرسیدم:
اگر در سرنوشت من
همه چیز را از قبل نوشته ای
آرزو کردن چه سود دارد؟!
خدا گفت:شاید نوشته باشم:*هرجه آرزو کرد همان باشد*
قاصدک ها را ببین
من مانده ام و این همه قاصدک
کاش زبانشان را می فهمیدی
تمام دلتنگی هایم را هر روز زمزمه می کنند
گاهی
دلتنگی هایم
زیرنقاب تیره سکوت پنهان می شود
باز هم بی صدا دلتنگم...